دخترک نجوا کرد: خدایا با من حرف بزن.
مرغ دریایی آواز خواند، کودک نشنید.
سپس دخترک فریاد زد: خدایا با من حرف بزن.
رعد در آسمان پیچید، ولی دخترک گوش نداد.
دخترک نگاهی به اطرافش انداخت و گفت: خدایا بگزار ببینمت.
ستاره ای درخشید ولی دخترک توجه نکرد.
دخترک فریاد زد: خدایا به من معجزه ای نشان بده.
و یک زندگی متولد شد، اما دخترک نفهمید.
دخترک با نا امیدی گریست.
خدایا با من در ارتباط باش. بگزار بدانم اینجایی.
و پروانه پایین آمد و دختر را لمس کرد.
... ولی دخترک پروانه را کنار زد و رفت.
با سلام خدمت شما
ما میخواستیم از دست پرشین بلاگ راحت شیم بیایم توی بلاگ سکای
ولی بلد نیستم
لطفا از طریق ایمیل من رو راهنمایی کنید
ممنون
سلام دوست عزیزم بازهم به من سر بزن و نظرت را بنویس
موفق باشی