با اینکه میدونم اینجا سالی به ۱۲ ماه یک بازدیدکننده داره ولی باز از اون یک نفر معذرت میخوام که دیر به دیر آپدیت میکنم. امشب یکی از شعرای داریوشو میخوام بنویسم واستون که خیلی دوستش دارم و بیشتر شبها با همین آهنگش خوابم میبره
ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم هرجا که پا میذارم تورو اونجا میبینم
یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود قصه ی غربت تو قد صد تا قصه بود
یاد تو هرجا که هستم با منه داره عمر منو آتیش میزنه
تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد
حالا اون دستا کجاست اون دوتا دستای خوب چرا بی صدا شده لب قصه های خوب
من که باور ندارم اون همه خاطره مرد عاشق آسمون و پشت یک پنجره مرد
آسمون سنگی شده گلا انگار خوابیده انگار از اون بالاها گریه هامو ندیده
یاد تو هرجا که هستم با منه داره عمر منو آتیش میزنه
واسش دعا کنین که این آدم مغرور به خودش بیاد.